در میان نقاشان ، شاعران ، نویسندگان ، بازیگران ، وبلاگ نویسان ، کارگردانان ، اینفلوئنسرها ، سرمایه داران ، جمع آوری کننده کمک های مالی ، سیاستمداران و خوانندگان ، چند نفر را خواهید یافت که می خواهند تا حد زیادی به شهرت برسند.
آنها درک می کنند که کار آنها به تک تک انسان ها نمی رسد ، نمی تواند. آنها با این کار خوب هستند اما آنها مایلند فقط با چند نفر بیشتر از دیگران تماس بگیرند.
زمانی که لیست پرفروش های نیویورک تایمز اهمیت داشت ، آنها تلاش کردند تا در آن قرار بگیرند. نه تنها بر روی آن ، بلکه در بالای آن.
زمانی که 100،000 دنبال کننده در توییتر زیاد دیده می شد ، آنها تلاش می کردند در رتبه اول قرار بگیرند. و وقتی به یک میلیون رسید ، آن هدف جدید بود.
آلبوم های پاپ میلیون ها نسخه فروخت. در حال حاضر آنها ده ها هزار نفر می فروشند. اما یک چیز بیشتر از هر شخص دیگری (در حال حاضر) کافی است.
تمایل به بدنامی زیاد ممکن است از یک مکان خوب ناشی شود. کار مهم است ، شایسته آن است که افراد بیشتری آن را ببینند. کار دشواری است و رسیدن به افراد بیشتری با آن مناسب به نظر می رسد. کار قابل اندازه گیری است و اندازه گیری بهتر نشانه کار خوب است.
یا این اشتیاق ممکن است از همان انگیزه ای ناشی شود که مردم را وادار می کند در ابتدا کار را انجام دهند. بزرگتر بهتر است ، بالاخره
مشکلات مربوط به افراد فوق العاده متفاوت و مداوم است.
اول اینکه کار را خراب می کند. با نادیده گرفتن کوچکترین مخاطب زنده و تمرکز بر جرم ، خالق تمرکز خود را که می تواند آثار مهمی خلق کند ، کنار می گذارد.
ثانیاً ، بی نهایت بیشتر می تواند به یک حفره شکافی تبدیل شود. به جای یافتن آرامش و پایه ای برای کار بهتر ، گودال بی ته کمی سریع تر از سوختن متوقف می شود و در عوض به یک بار سنگین تبدیل می شود.
اعتماد بیش از توجه ارزش دارد و هدف از کار ایجاد تغییرات معنی دار است ، نه اینکه در لیست قرار گیرد.